یک دنیای بهتر: بحران جهان سرمایه داری علامت بزرگی در مقابل نظام سرمایه داری و الگوی بازار آزاد و تهاجم عنان گسیخته سرمایه قرار داده است. میگویند دورانی به پایان رسیده است. عمده ترین ویژگی سیاسی این دوران پایانی را در چه می بینید؟
علی جوادی: دورانی به پایان رسیده است. حقیقتی تاریخی در این گفته نهفته است. دوران سی ساله تهاجم عنان گسیخته سرمایه داری جهانی به پایان رسیده است. درک این ویژگی مهم دوران ما و متعاقبا تعیین خطوط عمده وظایف تاریخی کمونیسم کارگری در متن چنین شرایطی یکی از مهمترین مسائل پیشاروی ماست. معمولا درک و تشخیص نقاط عطف و چرخش های تاریخی برای نیروهایی که خود درگیر این تاریخ هستند، کار چندان ساده ای نیست. مستلزم نگرشی تاریخی است. نیازمند نگاهی از فرای مشغله های روزمره است. در یک کلام دورانی که با تهاجم سرمایه داری غرب با پرچم ریگان و تاچر آغاز شده بود، در پروسه خود بلوک شرق را به شکست کشاند، و جهان را وارد دوران خونین پسا جنگ سرد کرد، اکنون به دلائل سیاسی، اقتصادی و اجتماعی روشنی به پایان رسیده است.
اما مشخصه این دوران تنها شکست ریگانیسم و تاچریسم و عنان گسیختگی سرمایه و بازار آزاد نیست. علاوه بر این، شکست الگوی پیروز سرمایه در پس جدالها و کشمکشهای جهانی است. این الگو و بلوکی از سرمایه داری است که سرمایه داری دولتی بلوک شرق را شکست داد. این بلوکی است که مدعی جاودانگی و پیروزی تاریخی بود. اما اکنون خود دچار بحرانی عمیق و شکننده است. پیروزیهایی را که ادعا میکردند ابدی است اکنون تماما در هم ریخته و بر باد رفته است.
یک مولفه مهم دیگر، تغییر شرایط، تغییر ذهنیت و اذهان توده های مردم در ابعادی جهانی نسبت به سیستم و نظام سرمایه داری است. افکار عمومی در بسیاری از جوامع صنعتی و مشخصا در غرب نسبت به نقش و عملکرد سیستم سرمایه داری تغییر کرده است. برای پی بردن به این واقعیت نباید به کنکاش زیادی پرداخت. حتی بسیاری از رسانه های بستر اصلی جامعه ناچارا این تغییر را منعکس میکنند. واقعیت کریه و ضد انسانی نظام سرمایه داری یک بار دیگر از پس تبلیغات و بسته بندی های کاذب به روشنی نمایان شده است. کاپیتالیستها اکنون به منفورترین چهره های جامعه تبدیل شده اند. گویی تمام آن تبلیغات کر کننده ای که در پس فروپاشی بلوک شرق جامعه را پر کرده بود به یکباره دود شده است و از بین رفته است. آن توپخانه عظیم تبلیغاتی و سیاسی که در تهاجمش شکست بلوک شرق را شکست سوسیالیسم قلمداد کردند، و عظیم ترین تهاجم ضد انسانی را علیه هر آنچه انسانی و برابری طلبانه و آزادیخواهانه بود، سازمان دادند، اکنون خود دچار یک بحران عظیم سیاستی و اقتصادی است. سرمایه داری جهانی دچار یک بحران هویتی است. باور اکٽریت عظیمی از توده های مردم به این نظام فروریخته است. توهماتی که راه سعادت و رفاه و خوشبختی انسان را در گسترش این نظام و یا بر مبنای آن جستجو میکردند، اکنون در هم شکسته است.
ویژگی دیگر این شرایط، آلترناتیوی است که در ذهن توده های مردم در حال شکل گیری است. مردم در مراکز اصلی جهان سرمایه داری خواهان تغییراند. ادامه و حفظ وضع موجود بسادگی ممکن نیست. بی دلیل نیست که حتی کاندیدای هر دو حزب طبقه حاکمه آمریکا تم انتخاباتی خود را "تغییر" قرار داده اند. این تلاش واکنشی برای سوار شدن بر جنبشی است که در حال شکل گیری است. از طرف دیگر مساله آلترناتیو جامعه کنونی است. و تمام شواهد حاکی از آن است که ما شاهد عروج دگر باره سوسیالیسم و مارکس به جلوی صحنه سیاسی در جامعه بشری هستیم. واقعیت این است زمانیکه سرنوشت نظام اقتصادی و سیاسی مورد سئوال است، تنها و تنها یک آلترناتیو میتواند مطرح باشد. به غیر از سوسیالیسم آلترناتیو دیگری ممکن نیست. رویگردانی از نظام سرمایه داری به معنای توجه اذهان جامعه به آلترناتیو این نظام یعنی سوسیالیسم است. این چرخش اذهان جامعه به سوی سوسیالیسم، بزرگترین "خطر" برای طبقه حاکمه و بزرگترین "امید" برای توده های مردم است. اینکه جامعه فردا میتواند و باید جامعه ای متفاوت باشد. از مصائب و مشقات کنونی مبری باشد، یک امید بزرگ توده های مردم است. بر متن چنین شرایطی میتوان یک تعرض همه جانبه را به نظام سرمایه داری جهانی سازمان داد. این وظیفه کمونیسم کارگری و ماست.
آذر ماجدی: بحران های دوره ای از خصلت های ذاتی نظام سرمایه داری است. هر زمانی که سرمایه داری با بحران روبرو می شود و در نتیجه بیکاری و فقر و فلاکت بر مردم تحمیل می شود، سرمایه داری با یک نقطه عطف روبرو می گردد. در چنین شرایطی اگر طبقه کارگر از نظر سیاسی و سازمانی آماده باشد، اگر یک حزب کمونیستی کارگری قوی موجود باشد، امکان به زیر کشیدن نظام سرمایه و برقراری سوسیالیسم بر ویرانه های آن بشدت افزایش می یابد. این یک خصلت دائمی این نظام است.
لیکن بحران جاری، علیرغم برخورداری از همان دلایل وجودی پایه ای، با بحران های پیشین متفاوت است. بحران اخیر، از آن رو که یکی دو دوره به عقب افتاده است از شدت و عمق بسیار بیشتری برخوردار است. علت تاخیر تحقق بحران، شرایط متحول سیاسی – اقتصادی دو دهه پیش، عمدتا سقوط نظام سرمایه دولتی در بلوک شرق و باز شدن یک بازار وسیع برای صدور سرمایه و برخورداری از نیروی کار حرفه ای و ارزان و بازار فروش کالا و انقلاب تکنولوژیک بوده است. جهانی شدن سرمایه فاکتور دیگر گسترش و عمق این بحران است. اکنون بحران سرمایه داری صرفا به یک کشور محدود نمی شود. تمام جهان سرمایه داری از این بحران شدیدا متاثر شده است. حتی کشور چین که خود با بحران روبرو نیست، تحت تاثیر بحران جهانی، با کاهش شدید نرخ رشد روبرو شده است، که خود میتواند آغاز بحران در چین باشد.
این شرایط مانند یک شوک عظیم الکتریکی، دنیا را شوک زده کرده است. سرمایه داری بازار آزاد، همان سیستمی که بیست سال پیش درباره کارآئی و فوائد آن کتاب ها نوشته شد و فریادها کشیده شد، اکنون ورشکستگی و شکست اش را جار می زنند. بی اعتمادی مطلق به این سیستم، ایدئولوگ های بورژوازی و طبقات حاکمه را بشدت نگران و مضطرب کرده است. همه می کوشند، به نوعی سرمایه زخم خورده را با دستگاه تنفس مصنوعی تبلیغات دگربار احیاء کنند. همان سخنگویان وقیحی که بیست سال پیش "مرگ سوسیالیسم" و مرگ مبارزه طبقاتی را فریاد می کشیدند، اکنون با حق بجانبی خاصی سرمایه داری عنان گسیخته و بی قانونی سرمایه مالی و بانکی را مورد مواخذه قرار می دهند. قرار است که همه کاسه کوزه ها بر سر سرمایه مالی و بی قانونی و عنان گسیختگی بازار شکسته شود، تا بتوان پیکره مجروح سرمایه را از زیر آوار نجات داد.
این شرایط روشن است که صرفا دارای عواقب اقتصادی نیست. تاثیرات سیاسی آن نیز بسیار عمیق و تعیین کننده خواهد بود. "اعتماد" کلام کلیدی است. اعتماد نسبت به این نظام شدیدا متزلزل شده است. از نظر بورژوازی این اعتماد باید شدیدا بازسازی شود. از نظر کمونیسم کارگری از این شرایط باید به نفع سازماندهی و بسیج یک جنبش وسیع کمونیستی برای واژگونی سرمایه و استقرار سوسیالیسم استفاده کرد. بنابراین، دوره تهاجم خجول به حواشی سرمایه داری سر آمده است. تهاجم سازمان یافته و هدفمند به کل نظام باید در دستور قرار گیرد. افشای تبلیغات دروغین سخنگویان سرمایه و ایدئولوگ های بورژوازی باید در راس وظائف ما کمونیست های کارگری قرار گیرد.
بعلاوه، برای چند سالی، امکان بازگشت به سرمایه داری بازار آزاد عنان گسیخته نئو لیبرالی ریگان و تاچر بسر آمده است. برای دوره ای بورژوازی و دولت اش باید محتاط تر عمل کنند. باید نشان دهند که بر بازار کنترل دارند. دوران تمسخر دخالت دولت در بازار بسر آمده است. همانگونه که اکنون در نجات سرمایه شاهدیم، دولت نقش فعال تری را در کنترل سرمایه بعهده خواهد گرفت.
و بالاخره، مارکس و مارکسیسم سریعا به جلوی صحنه آمده است. جالب است که پس از آنکه بورژوازی هار بخیال خود مارکسیسم و سوسیالیسم را در بیست سال پیش دفن کرد، بدنبال اولین طلیعه های بحران عمیق، رجعت به مارکس در تمام ژورنال ها، رسانه ها و وب سایت های مختلف با تیتر درشت مطرح شد. یک سوال پایه ای این است: چرا 150 سال بعد از انتشار مانیفست و کاپیتال، هنوز بمحض کوچکترین تزلزل در نظام سرمایه داری، مارکس بجلوی صحنه می آید؟ به این دلیل ساده که مارکس مربوط ترین پاسخ به کثافت، تبعیض، استثمار، جنگ و خونریزی، کشتار و بربریت و از خود بیگانگی بشر نظام سرمایه داری است. و اگر هنوز این نظام پیشا تاریخی ضد بشری بر سر پا ایستاده است، بخاطر میلیاردها دلار پولی است که خرج سر پا نگاه داشتن اش می شود؛ بخاطر زندان ها و شکنجه و دستگاه کشتاری است که طبقات حاکم برای سرکوب مخالفین آن سازمان داده اند. علیرغم تمامی این تمهیدات مارکس همچنان بعنوان یک تهدید بزرگ بالای سر سرمایه و بورژوازی است. و این بعهده کمونیسم کارگری است که از این شرایط بیشترین و بهترین استفاده را به عمل آورد.
سیاوش دانشور: پرچم فاتحين در پايان دوران جنگ سرد خود را با پيروزى تمام عيار سرمايه دارى متکى بر بازار تبئين کرد. همه جا جارچيان سرمايه به طبقه کارگر و مردم محروم دنيا با اعتماد بنفس اعلام کردند که "کمونيسم مرد"٬ "تاريخ به پايان رسيد" و "سرمايه دارى اذلى و ابدى است"! تنها يک هدف و يک ارزش وجود دارد و آنهم سود و رقابت در باغ وحش بازار است. مهمترين ويژگى بحران اقتصادى کنونى سرمايه دارى٬ برعکس کل جيغ هاى بنفش مدافعان بازار٬ بى اعتبارى عمومى سرمايه دارى در مقياس وسيع در اذهان توده هاى مردم است. و اين مسئله بسيار اساسى است و پيامدهاى پيچيده در قلمرو سياست و مبارزه طبقاتى دارد. بى اعتبارى امروز سرمايه دارى بحدى است که از جانب سحنگويان هوشيارتر آنها تلاش ميشود عده اى را سيبل و قربانى کنند تا کل نظام را از بحران اعتبار و تهاجم کارگر و کمونيسم برهانند. کارى که بورژوازى در آن استاد است.
ويژگى مشخص تر اين بحران اينست که سياستهاى اقتصادى موسوم به ريگانيسم و تاچريسم و همينطور چهارچوب ايدئولوژيکى متناظر بر آن را از بيخ و بن بى اعتبار اعلام ميکند. پرچمى که دهه هشتاد بلند شد و بسرعت به يک بازسازى و تعريف مجدد در چهارچوبهاى سياستهاى اقتصادى در قلمرو جهانى منجر شد. امروز اين پرچم توسط خود مدافعان و برافرازندگانش لگد مال شده است. اين فقط دولت آمريکا و حزب جمهوريخواه و نظريه پردازان تز "خود تنظيمى بازار" نيستند که به "اشتباهات" خود اذعان ميکنند بلکه در ميان کل بورژوازى٬ دستکم تا زمانى که اميدوارند وضعيت را به حالت "عادى" برگردانند٬ اين پرچم و سياستهاى مبتنى برآن فاقد اعتبار اعلام شدند و به پايان رسيدند.
همراه با شکست راست افراطى آمريکا٬ که هدف استراتژيک خود را بدنبال جنگ سرد تثبيت موقعيت ابرقدرتى آمريکا در جهان قرار داده بود٬ اين هدف نيز تماما شکست خورده است. بى اعتبارى عمومى سرمايه دارى بعنوان يک نظام٬ شکست راست افراطى مدافع آزادى بيقيد و شرط بازار و فروپاشى سيستم فکرى و ايدئولوژيک متناظر بر آن٬ و شکت تلاش آمريکا براى تبديل شدن به "رهبر جهان تک قطبى" مهمترين ويژگها و پيامدهاى سياسى اين بحران است. اينها به نوبه خود منشا يک سلسله تغييرات در سطح جهانى در اقتصاد و سياست خواهد شد. در قلمرو اقتصادى و مفروضات تاکنونى دنياى سرمايه دارى امروز تغييرات جدى در راهند. در قلمرو سياسى تلاش براى يک بازسازى فکرى در کمپ راست و بورژوازى در مقياسى جهانى بوقوع خواهد پيوست. آنچه که در مقابل چشمان ناباور مدافعان سرمايه دارى روى داده است٬ بى اعتبارى ادعاى سرمايه دارى بعنوان "کارآمدترين و موثرترين نظام اقتصادى" است که سالها جار زده شده بود. برخلاف فروپاشى بلوک شرق که در نظام مسلط جهانى ادغام شد٬ امروز کشتى در گل نشسته بازار آزاد به طرف سرمايه دارى دولتى شيفت نخواهد کرد. اقدامات کنونى موقت اند. بى اعتبارى عمومى سرمايه دارى٬ تلاش براى سرشکن کردن بحران روى زندگى طبقه کارگر٬ و گسترش دامنه اين بحران جهانى٬ تا هم اکنون نگرانى جدى را براى کل بورژوازى فراهم کرده است. فروپاشى پرچم بازار آزاد و تبعات اين بحران از جمله آغاز دوره جديدى از جدال طبقاتى آنتى کاپيتاليستى در سطح جهان است. اينبار آرمان نفى سرمايه دارى و نظام طبقاتى است که حقانيت خود را اعلام ميکند و فرجه مناسبى براى پراتيک کمونيستى در ابعاد وسيع فراهم ميکند.
یک دنیای بهتر: مارکس بازگشته است! این تمی است که اکثر رسانه های غربی نیز به آن پرداخته اند. شبح مارکس بر فراز جامعه سرمایه داری در گشت و گذار است. معنای امروزی بازگشت مارکس چیست؟ چه تفاسیری از مارکس میتواند رایج شود؟ مارکس اقتصاددان، مارکس جامعه شناس یا مارکس مانیفست کمونیست و کاپیتال و گروندریسه و سازمانده انقلاب کارگری؟
سیاوش دانشور: دو سوى اين تفاسير طبقاتى اند و همواره وجود داشته اند. بسته به اينکه گوينده از موضع منافع کدام طبقه به دنيا مينگرد برخوردش به مارکس متفاوت است. اعتبار مارکس بحدى بالا و درخشان است که قبلتر هم حمله به مارکس در قياس با حمله به لنين محتاطانه تر بود. خيلى ها که مدافع سرمايه دارى اند و نميتوانند راجع به مارکس چيزى نگويند٬ همواره حرفشان اينبوده که "مارکس انسان دانشمند و فيلسوف و اقتصاد دان و عالمى بوده اما ديدگاههايش در شوروى نتيجه نداد"! امروز هم بخشى از بورژوازى و طرفدارانش ضمن اينکه ميگويند "مارکس در جاهائى هم حق داشته" درعين حال تلاش ميکنند مارکسى مربوط به تاريخ گذشته را تصوير کنند. مارکسى که اگرچه بيشتر از هر زمان مورد رجوع است اما "با وضعيت امروز جور در نمى آيد"! ما نميتوانيم جلوى دهان جارچيان سرمايه و سود را عليه مارکس واقعى بگيريم. ما وارد جنگ تفسير از مارکس آنهم با بورژوازى نميشويم. کارى که ما ميتوانيم و بايد بکنيم بردن مارکس به جلوى صف اعتراض عليه سرمايه دارى است. حاکم کردن نقد و متدولوژى و نگرش انتقادى- پراتيکى مارکس در متن جدال طبقاتى است. ترديدى نيست عليرغم اينکه تبليغات ضد کمونيستى بويژه در وضعيت امروز به ضد خود تبديل شده است٬ با اينحال بورژوازى تلاش ميکند در اشکال ظريفتر آن را بکار ببرد. اساسا جامعه بورژوائى بدون تبليغات ضد کمونيستى قابل تصور نيست.
اما بازگشت مارکس مانيفست کمونيست و کاپيتال و ضد سرمايه ديگر تابعى از پراتيک اجتماعى و طبقاتى جنبشى است که ميخواهد اين نگرش انتقادى- پراتيکى مارکس را مسلط کند. يک معنى مهم و محورى امروز بازگشت مارکس همان بى اعتبارى عمومى سرمايه دارى و پوچ درآمدن وعده هاى آنها بود. مارکس نماينده نقد بنيادى اين نظام است و هيچ چيز طبيعى تر از اين نيست که وقتى سرمايه دارى با بحران اعتبار روبروست و اين بى اعتبارى و بحران وسيع در زندگى طبقه کارگر معناى فورى و مادى دارد٬ مارکس وسط صحنه بيايد و به کل مدافعان ضد کمونيست اين نظم بگويد؛ احمقها هرچه رشته کرديد پنبه شد! اين يک شرايط مساعد و امکانى براى قد علم کردن مجدد کمونيسم طبقه کارگر است. تمام هيجان مسئله اينجاست که راه هموار است و جنبش کمونيستى طبقه کارگر دستکم در چند دهه گذشته در شرايط چنين مساعدى قرار نگرفته بود. اين شرايط مساعد امکان و مبرميت يک تعرض فکرى و سياسى مارکسى عليه کليت اين نظام را فراهم ميکند. تعرضى که بخشى از تلاش براى سازماندهى يک جنبش کمونيستى و ضد کاپيتاليستى عليه وضع موجود است. يعنى جنبش کلاسيک کمونيستى٬ جنبشى که نقطه رجوعش طبقه کارگر است و از موضع اين طبقه سرمايه دارى را به مصاف ميطلبد و پرچم انتقادى آن مارکسيسم است.
ترديد نبايد داشت که روايتهاى نيم پز و عمدتا ضد مارکسى در قالبهاى چپ راديکال٬ اشکال مختلف دولتگرائى اقتصادى٬ سوسياليسم دمکراسى خواه٬ سوسياليستهاى طرفدار بازار٬ جنبشهاى ناسيوناليستى ضد "جهانى شدن" و غيره درايندوره امکان تحرک پيدا ميکنند. اما به همان درجه که بازگشت سرمايه دارى بازار به سرمايه دارى دولتى يا مدل کينزى دور از ذهن است که اعتراض طبقه کارگر عليه سرمايه حول اين پرچمها خود را تعريف کند. اينها شانسى ندارند و در بهترين حالت نقش ترمز گير طبقه حاکم به جنبش کمونيستى طبقه کارگر را ايفا خواهند کرد. با اينحال عروج اجتماعى مارکس و سوسياليسم و کمونيسم کارگرى نيز امرى اتومات و "جبرى" نيست. بلکه تماما در گرو اينست که آکتور فعاله کمونيست و مارکسيست در ايندوره چکار ميکند و به چه چيزى راضى است. مارکس امروزه معتبرتر از هر زمان است و جريانات مارکسيستى و کمونيستى شانس و امکان مساعدى دارند اما اينکه طبقه کارگر و کمونيسم از اين بحران قويتر و يا پيروز بيرون بيايد تماما در گرو پراتيک اجتماعى طبقاتى ايندوره کمونيسم و تامين ملزومات پيشروى و پيروزى است.
یک دنیای بهتر: یک ویژگی کمونیسم منصور حکمت در تاریخ کمونیسم کارگری برافراشتن عمیقترین نقد آنتی کاپیتالیستی به سرمایه معاصر در اواخر قرن بیستم است. جایگاه منصور حکمت در تاریخ کمونیسم کارگری و مارکسیسم را چگونه باید ترسیم کرد؟
آذر ماجدی: بنظر من در شرایط کنونی بدون کمونیسم کارگری منصور حکمت، کمونیسم شانس چندانی برای پیروزی ندارد. جایگاه منصور حکمت در پیشبرد و احیای مارکسیسم غیرقابل انکار است. منصور حکمت نه تنها مارکس و مارکسیسم را از زیر آوار تعابیر بورژوایی بیرون کشید، نه تنها با ارائه پاسخ کمونیستی به شکست انقلاب اکتبر، توهمات بسیار و ابر غلیظی را از روی شرایط تحقق سوسیالیسم درید و به بسیاری مسائل بی جواب معاصر در مورد کمونیسم و شرایط پیروزی آن پاسخ داد، بلکه درافزوده های بسیار با ارزشی به مارکسیسم، بویژه در زمینه استراتژی پیروزی و تحزب داشت. منصور حکمت بسیاری از مسائل مهم و پایه ای که در گذشته پاسخ ناکافی و یا بعضا غیر مارکسی گرفته بودند، را از یک زاویه عمیق تئوری مارکسی تبیین کرد. ناسیونالیسم و مساله ملی و دموکراسی از زمره این مقولات اساسی و پایه ای اند.
بعلاوه، منصور حکمت، درست در شرایطی که همه کمونیست های سابق به دموکراسی روی آورده بودند، پرچم کمونیسم کارگری را برافراشت. در شرایطی که بورژوازی هار با تمام قدرت و وقاحت به سوسیالیسم، مارکسیسم و هر معیار و ارزش انسانی هجوم آورده بود، وی با افتخار پرچم کمونیسم کارگری را برافراشت و اولین حزب کمونیسم کارگری را بنیان گذاشت. در آن مقطع این تلاش منصور حکمت موجب تعجب بسیاری از ناظرین سیاسی و کمونیست های تازه دموکرات شده می شد، اما اکنون ارزش این تلاش و فعالیت تئوریک – سیاسی بیست سال اخیر او برای همه آشکار می شود. کمونیسم کارگری منصور حکمت که کاملا بر مارکسیسم بنیان گذاشته شده است، پاسخ سرمایه داری معاصر است. و این بعهده ما است که این کمونیسم و منصور حکمت را وسیعا به دنیا بشناسانیم. باید با صدای رسا اعلام کنیم: "حق با منصور حکمت بود!"
یک دنیای بهتر: هم اکنون سازمان جهانی کار تخمین میزند که ٢٠ میلیون نفر در کشورهای عمده صنعتی در اثر این بحران بیکار خواهند شد. دبیر کل سازمان ملل صحبت از خطر گسترش یافته فقر و گرسنگی در سطح جهانی میکند. دو راه حل در مقابله با بحران خودنمایی میکند. راه حل سرمایه داری، راه حل کارگری و کمونیستی! خطوط عمده هر راه حل کدام است؟
علی جوادی: اساس راه حل سرمایه داری تحمیل فقر و فلاکت بر توده های مردم است. میکوشند بار بحران شان را بر شانه های مردم خراب کنند. گسترش بیکار سازیها، حذف برخی از خدمات اجتماعی، کاهش دستمزدهای کارگران به سطحی نازلتر از ارزش واقعی نیروی کار، تشدید رقابت و فشار و شرایط کاری، بالا بردن راندمان کاری و تشدید استٽمار، و همچنین تلاش برای خارج کردن سرمایه هایی که قابلیت رقابت و تطبیق با شرایط کنونی را ندارند، محور راه حل سرمایه در مواجهه با بحران اقتصادی هستند. سیاست ریاضت کشی اقتصادی جوهر این گرایش در مقابله با بحران و رکود اقتصادی است. اگر بتوان راه آنها در برخورد به بحران اقتصادی را در چند کلام تعریف کرد، باید از افت نرخ سود در سطح عمومی صحبت کرد. بحران سرمایه معادل افت نرخ سود است. تلاش برای خارج شدن از بحران اقتصادی در این چهارچوب نیز یعنی بالابردن نرخ سود. یعنی افزایش سهم سرمایه از دسترنج و تلاش و محصولات تولید شده توسط کارگر در جامعه. تخفیف بحران در این نظام یعنی افزایش سود آوری سرمایه، یعنی تشدید محرویت و گسترش شکاف طبقاتی در جامعه. این قانون عمومی و انکار ناپذیر سرمایه داری است.
در طرف مقابل راه حل سوسیالیستی و کارگری بر دو رکن استوار است. تلاش برای جلوگیری از تحمیل بار بحران بر دوش طبقه کارگر و توده های مردم از یک طرف و از طرف دیگر تلاش برای خلاصی از شر نظام سرمایه داری و کلیت وضعیتی که این نظام برای جامعه بشری ایجاد کرده است. بنظر من محور تلاش سوسیالیستی بر دفاع از شرایط زندگی و معاش توده های مردم استوار است. بهبود شرایط زندگی، ارتقاء ملزومات زندگی متعارف در جامعه امروزی، گسترش امکانات رفاهی و درمانی و آموزشی، از بین بردن فقر و فلاکت و محرومیت در زمره نکات محوری چنین سیاستی قرار دارند. حق برخورداری از معاش و زندگی شایسته انسان، حق برخورداری از کلیه امکانات و مواهب زندگی حقی است که به اعتبار انسان بودن و چشم گشودن در این جهان، همگان باید از آن برخوردار باشند. در محور این سیاست حق طبیعی انسان قرار دارد. رفاه و آسایش و سلامت و فراغت شاخص های این راه حل در برابر سود آوری و گسترش بیکاری و حذف خدمات اجتماعی در راه حل سرمایه قرار دارد. فشرده این دو سیاست این است: سود در مقابله با نیازمندیهای یک زندگی انسانی. این جوهر جدال طبقاتی در جامعه معاصر در چهارگوشه جهان است.
آمار سازمان جهانی کار و تخمین های سازمان ملل گوشه ای از عملکرد سرمایه داری در مواجهه با بحران اقتصادی حاضر را منعکس میکند. این نهادها دارند عواقب ناگوار و ضد انسانی راه حل سرمایه در چنین شرایطی را منعکس میکنند. این نظام سرمایه داری است. اگر مهار نشود، اگر عقب رانده نشود، کٽافت سر و روی جهان را خواهد گرفت. این آن چشم انداز سیاه تر و تاریک تری است که سرمایه در مقابل جامعه قرار داده است.
یک دنیای بهتر: بحران جهان سرمایه داری را در برگرفته است. جمهوری اسلامی هم از این چهارچوب، علیرغم اراجیف سران حکومت اسلامی، مجزا نیست. تاثیر عمومی بحران سرمایه داری بر موقعیت رژیم اسلامی را چگونه می بینید؟
سیاوش دانشور: رژيم اسلامى هرچند يک حلقه بيرون افتاده از اقتصاد جهانى سرمايه دارى است اما از اين بحران تاثيرات تعيين کننده ميگيرد. اولا بحران لاعلاج جمهورى اسلامى و سرمايه دارى ورشکسته ايران تشديد ميشود و از هم اکنون بارقه هاى آن را در گسترش اخراجها و ورشکستگى هاى بانکى ميبنيم. اگر کشورهاى مهم سرمايه دارى با توانائى اقتصادى بالا نميتوانند از اين بحران بى نصيب باشند و دچار تب و لرز ميشوند٬ امثال سرمايه داريهاى ورشکسته مانند جمهورى اسلامى دچار ذات الريه ميشوند. تشديد بحران همه جانبه جمهورى اسلامى بنوبه خود جدال برسر بقا را ميان جناح هاى حکومتى تشديد ميکند. ثانيا جمهورى اسلامى مانند اسلافش در جهان تلاش ميکند بار بحران را بيش از پيش روى دوش نحيف طبقه کارگر بگذارد. اين تصور پوچى است که طبقه کارگر و مردم محرومى که در آستانه گرسنگى شديد و نابودى هستند اين شرايط را خواهند پذيرفت. جامعه بالقوه با تنشها و شورشها و تحرکات بزرگ که اساسا مسئله نان و بقا و تامين معيشت را دارد روبرو خواهد شد. جنگ با جمهورى اسلامى هرچه بيشتر معنى روشنتر طبقاتى خواهد گرفت و به جنگ عليه سرمايه دارى و حکومت سرمايه داران تبديل خواهد شد. ثالثا جمهورى اسلامى مشخصا و اسلام سياسى عموما نميتواند از پس اين بحران قويتر بيرون بيايد. وضعيت جهانى امروز فرصتى براى پيشروى اسلام سياسى باز نميکند. کاهش فشار موقت بر جمهورى اسلامى به تثبيت مواضعى خاص و يا پيشروى رژيم اسلامى ترجمه نميشود. يعنى اين بحران برخلاف حمله آمريکا به عراق چنين "برکتى" را براى رژيم اسلامى ندارد. آنچه ميتواند اين ارابه مرگ را جانى بدهد تنها يک تلاقى نظامى است. در غير اينصورت اسلام سياسى و جمهورى اسلامى موقعيتش تضعيف خواهد شد. رابعا کاهش تا هم اکنون بيش از پنجاه درصدى قيمت نفت جمهورى اسلامى را با معضل جدى و فورى روبرو ميکند. تورم و گرانى سير خطرناک و غير قابل مهارى ميگرد و اينها تبعات سياسى جدى براى رژيم دارد. حتى اگر فشار مسائل بين المللى و منطقه اى موقتا بر جمهورى اسلامى کم شود فشار عوامل داخلى بر رژيم بيشتر ميشود. جمهورى اسلامى از طرق مختلفى از اين بحران آسيب ميبيند و يا در موقعيت ضعيف ترى قرار ميگيرد. يک دورنماى واقعى در ايران تحرک و شورش جامعه عليه گرسنگى و حکومت فقر است.
یک دنیای بهتر: بحرانهای گسترده جهانی در دورانهای حتی منجر به جنگهای جهانی شده اند. جنگ اول و جنگ دوم جهانی در متن چنین بحرانهای جهانی و رقابت و کشمکش بلوکهای مدعی جهانی شکل گرفته اند. چه مخاطراتی در غیاب حضور قدرتمند کارگر و کمونیسم و آزادیخواهی جامعه بشری را تهدید میکند؟ کشمکشهای جهانی چگونه از این بحران تاثیر میگیرند و متعاقبا چه تاثیری بر آن میگذارند؟
علی جوادی: عواقب بحران نظام سرمایه داری به اقتصاد و شرایط زندگی مردم محدود نیست. تشدید رقابت و گسترش درگیریهای بلوکهای مدعی در سطح جهان یک پی آمد چنین شرایطی است. جنگهای خانمان برانداز و ویرانگر اول و دوم جهانی در متن شرایط بحران اقتصادی جهانی سرمایه داری صورت گرفتند. دهها میلیون انسانی که جان خود را در این جنگها باختند، در واقع قربانیان جدال و کشمکشهای بلوکهای رقیب سرمایه داری هستند. اما در رابطه با این بحران بطور مشخص چه میتوان گفت؟ آیا جهان شاهد جنگ جهانی دیگری خواهد بود؟
واقعیت این است که بحرانی کنونی، آمریکا و متحدین آن را در سطح جهانی در شرایط متفاوتی قرار خواهد داد. افول موقعیت سیاسی آمریکا در سطح جهانی یک نتیجه اجتناب ناپذیر افول موقعیت اقتصادی سرمایه در شرایط کنونی است. تغییر و تلاش برای توازن قوای سیاسی در سطح جهان و همچنین در سطح مناطق مورد جدال یک واقعیت ناشی از این بحران خواهد بود. از طرف دیگر ابعاد بحران صرفا محدود به سرمایه داری غرب نیست. کل جهان سرمایه داری دچار بحران عظیمی است. این بحران تاٽیرات شگرفی بر کل نظام سرمایه داری بجا گذاشته است. از این رو ما الزاما شاهد عروج یک بلوک سرمایه داری در قبال یک بلوک دیگر بر خلاف شرایطی که در جهان در دوره های گذشته منجر به جنگ جهانی اول و دوم شد، نیستیم. بطور مٽال ما شاهد عروج بلوک چین و روسیه و هند بمٽابه یک نیروی مدعی سیاسی و اقتصادی و نظامی در شرایط کنونی نیستیم. بعلاوه بحران و رکود اقتصادی در آمریکا و اروپای غربی، بحران اقتصادی در چین و هند و روسیه را نیز تشدید کرده است. بعلاوه یک عامل جدی در عروج این بلوک بمٽابه یک بلوک تماما رقیب و مدعی، رابطه اقتصادی و وابستگی این بخشهای سرمایه با اقتصاد آمریکا و اروپا است. دسترسی به بازار اقتصادی آمریکا یک عامل تعیین کننده در موقعیت اقتصادی سرمایه در چین و هند و روسیه است. یک استنتاج از این مجموعه عوامل این است که بنظر من ما شاهد شکل گیری قطب بندیهای متخاصم سرمایه از نوع و جنس آنچه در جنگ اول و دوم شکل گرفت نخواهیم بود. بلوک چین، هند و روسیه فاقد ظرفیتهای سیاسی و اقتصادی و نظامی لازم در جهت شکل دادن به یک بلوک متخاصم درکوتاه مدت خواهند بود.
اما این عوامل الزاما تاٽیر یکسانی در کشمکش دو قطب تروریستی جهان نخواهد داشت. جمهوری اسلامی و جوامعی که اسلام سیاسی در آنها دارای نیروی قابل ملاحظه ای است به درجات زیادی خارج از حوزه عمومی سوخت و ساز جهانی سرمایه است. حوزه ای مساعد برای انکشاف سرمایه نیستند. از همان ارتباط ارگانیکی که اقتصاد چین و هند با سرمایه غرب برخوردار هستند، نیستند. به این اعتبار کشمکش این قطبها از دینامیسم متفاوتی برخوردار است. آیا شاهد شدت گیری این تقابل خواهیم بود؟ عراق یک حوزه کشمکش جدی و تعین کننده در این جدال است. جدال بر سر آینده عراق شدت خواهد گرفت. اسلام سیاسی تلاشی بسیاری برای پیروزی در این عرصه بخرج خواهد داد. عراق صحنه جدال است.
اما هر تغییری تنها در پس یک کشمکش جدی و تعیین کننده صورت خواهد گرفت. هیچ نیرویی بدون نبردهای متعدد سنگری را از دست نخواهد داد. جهان بدون تردید وارد دوران جدیدی شده است. کشمکشهای جدید، مصافهای جدید اجتناب ناپذیرند.
یک دنیای بهتر: بحران عمیق سرمایه داری در طول تاریخ به گرایشات راست و ناسیونالیستی و عقبگرا و پروتکشنیستی دامن زده است. در آمریکا راست ترین جناح طبقه حاکمه مدعی پرچمداری از کارگر و زحمتکش شده است. چه مخاطراتی از این زاویه جهان را مطرح میکند؟ ابعاد احتمالی چنین مخاطراتی چیست؟
آذر ماجدی: شاید بتوان گفت که شرایط بحرانی معمولا پاسخ های افراطی طلب می کند. در چنین شرایطی جامعه بشدت پولاریزه می شود. چپ و راست هر دو قوی می شوند. راست با پاسخ ارتجاعی ناسیونالیستی و حتی فاشیسم به میدان می آید. چپ نیز با پاسخ انقلابی خویش. جنگ جهانی دوم و عروج و رشد فاشیسم در شرایط بحران اقتصادی شکل گرفت. تهاجم به کارگران مهاجر شدت می یابد و راسیسم رشد می کند. در صورت غیبت یا ضعف کمونیسم این سیاست دست راستی عنان گسیخته تاخت و تاز خواهد کرد. شرایط خطیر است. باید سریعا دست بکار شد. باید کوشید که سازمانیابی راست و ارتجاع را در نطفه خفه کرد. در شرایط فقر، بیکاری میلیونی، فلاکت و گرسنگی اگر کمونیسم با آلترناتیو رهایی بخش خود در صحنه حاضر نباشد و برای جلب و سازماندهی طبقه کارگر و مردم نکوشد، مردم بی پاسخ و مستاصل می توانند به سهولت به دام فاشیسم و ارتجاع بیافتند.
دبیر کل سازمان ملل در مورد اوضاع وخیم کارگران مهاجر در غرب هشدار داده است. از آنسوی گرسنگی مطلق یک میلیارد انسان را در دنیا تهدید می کند. این واقعیت موج مهاجرب به سوی کشورهای مرفه تر را وسعت می بخشد. تنش میان موج وسیع مهاجرین و سیاست درهای بسته کشورهای مرفه تر موجب رشد وسیع راسیسم خواهد شد. از هم اکنون نجواهای ممانعت از ورود مهاجرین در اروپا شدت گرفته است. این مساله موجب تفرقه عمیق میان طبقه کارگر خواهد شد. کارگر بومی و خارجی در مقابل یکدیگر قرار خواهند گرفت و این شرایط تشدید استثمار را فراهم می آورد.
بنظر من این آینده کاملا محتمل و موجب نگرانی بسیار است. باید تلاش کرد و برای جلوگیری از گسترش چنین شرایطی آماده شد. مسئولیت بسیار عظیمی بدوش ما است. شرایط کنونی هم میتواند مناسب ترین شرایط برای پیشروی کمونیسم کارگری، طبقه کارگر و جامعه بشری باشد و هم آبستن اوضاعی بسیار وخیم و خطرناک. آینده رقم نخورده است. انسان انقلابی کاملا قادر است در شکل دهی آن نقش بازی کند.
یک دنیای بهتر: مساله چه باید کرد، عمده ترین وجهه فعالیت کمونیستی ما در اوضاع کنونی است. خطوط عمده فعالیت کمونیستی در ابعاد جهانی چیست؟
آذر ماجدی: مثل همیشه فعالیت کمونیستی ما باید در وجوه تئوریک، سیاسی، تبلیغی و سازمانی به پیش رود. افشاء و خنثی کردن تبلیغات دروغین و توهم زای ایدئولوگ های بورژوا یکی از اولین کارهای ما را باید تشکیل دهد. نشان دادن علت واقعی این بحران و گرفتن انگشت بسوی مقصر اصلی، یعنی سرمایه داری باید در راس فعالیت های ما قرار گیرد. مبارزه با سیاست های راست یک بعد دیگر فعالیت ما است. تلاش برای یافتن رفقای مان در عرصه بین المللی یکی دیگر از آن وجوه فعالیت است. ترجمه آثار منصور حکمت و کمونیسم کارگری به زبان های بین المللی و انتشار و پخش وسیع آن. اینها رئوس عمومی کار است. قطعا این فعالیت ها باید به ارقام ریزتری ترجمه شود. تا آنجا که به حزب اتحاد کمونیسم کارگری باز می گردد، علاوه بر فعالیت های مستمر ما برای سازماندهی طبقه کارگر در ایران و برای سرنگونی رژیم اسلامی، باید فعالیت های بین المللی مان را نیز وسیعا گسترش دهیم. باید جنبید. نباید چنین فرصتی را از دست داد. در همین جا از کلیه کادرهای کمونیسم کارگری و هوارادران منصور حکمت دعوت می کنم که در این فعالیت به ما بپیوندند.
سیاوش دانشور: هدف بلافصل کمونيسم در ايندوره بايد بميدان آوردن محکم آلترناتيو کمونيستى آزادى جامعه باشد. يعنى چتر عمومى کار ما در متن بى اعتبارى سرمايه دارى و اعتبار منحصر بفرد مارکس بايد بدست گرفتن تعرضى کمونيستى در قلمروهاى فکرى و سياسى و اجتماعى و آلترناتيو باشد.
بايد توجه داشت که همراه با شکست پرچم بازار آزاد و بى اعتبارى سرمايه دارى٬ قالبها و مکاتب فکرى ايندوره نيز به محاق ميروند و بيش از پيش بى اعتبار ميشوند. نفس دفاع از سرمايه دارى در هر قالبى سخت تر ميشود و متقابلا گوش شنوا براى تعرض به سرمايه دارى و نقد بنيادى آن بيشتر و بيشتر ميشود. اولا بايد تلاش کرد که سنگرهاى از دست رفته را پس گرفت و مقبوليت و حقانيت کمونيسم و نقد مارکسيستى را توده گير کرد. ثانيا اشکالى از دولتگرائى و جناح مرکز بورژوازى در ايندوره پرچم تسليم راست افراطى و نسخه برون رفت کل طبقه حاکمه از بحران را بدوش خواهد کشيد. کمونيسم طبقه کارگر بدوا بايد اين پرچم را مثل کل اين نظام بى اعتبار کند و ميدان سو استفاده سياسى را از آن بگيرد. ثالثا بايد بطور جدى براى جا انداختن روشن ترين رگه مارکسيستى٬ کمونيسم کارگرى منصور حکمت٬ در ايندوره تلاش کرد. اين کمونيسم ضد کاپيتاليستى برخلاف تازه بيدار شده هاى ديروز دمکرات شده از يک پيوستگى تاريخى و انسجام برخوردار است و به حق بايد حقانيت اش را در تقابلهاى سياسى آتى به کرسى نشاند. دوره اى از فعاليت بين المللى ما شروع شده است که بايد کمک به کمونيسم و سوسياليسم طبقه کارگر براى متشکل شدن٬ حزب سازى٬ و برافراشتن پرچم انتقادى – پراتيکى کمونيسم کارگرى و مارکسيستى قطبنماى آن باشد.
بحران امروز جهانى است و تبعات آن نيز همينطور. ايران هم جزيره آرامش نيست و نبض آن با تند شدن نبض بحران تند ميشود. در ايران شرايط براى کمونيسم و راه حل کارگرى در تقابل با جمهورى اسلامى و راه حلهاى بورژوائى بمراتب بهتر ميشود. بحران لاعلاج جمهورى اسلامى که در متن بحران اقتصادى جهانى تشديد ميشود٬ پيامدهاى فورى اين بحران براى طبقه کارگر و اکثريت مردم محروم آن جامعه٬ در متن بى اعتبارى عمومى سرمايه دارى و بى اعتبارى راه حلهاى اپوزيسيون بورژوائى جمهورى اسلامى٬ به راه حل کارگرى در ايران شانس و نيروى جديدى ميدهد. حزب ما و کمونيسم طبقه کارگر بايد آگاهانه از اين فرصت استفاده کند. در يک کلام ما بايد بتوانيم از اين اوضاع به نفع تشکل و تحزب طبقه کارگر و تقويت جنبش سوسياليستى و کمونيستى و بميدان کشيدن آلترناتيو کارگرى در ايران استفاده کنيم. اين امر بطور مشخص تر وظايف متنوعى را در مقابل ما قرار ميدهد که حزب بايد آنها را بسرعت تدوين و جارى کند.
علی جوادی: بیانیه حزب اتحاد کمونیسم کارگری رئوس کلی وظایف ما را در این شرایط مشخص کرده است. علاقمندان را برای بررسی مفصل تر به این سند رجوع میدهم. در اینجا به چند نکته در حاشیه میپردازم. ما کمونیستهای دوران و نسلی هستیم که تجربیات تاریخی باور نکردنی ای را از سر گذرانده ایم. ما بدون آنکه کوچکترین ارتباطی با کمونیسم بورژوایی شوروی داشته باشیم، دیوار آن تجربه را بر سرمان خراب کردند. ما در عین حال نسلی و جریانی هستیم که تسلیم این شرایط نشدیم. شکست نخوردیم. بودیم، ماندیم. از آرمانهایمان دفاع کردیم. از عقاید آزادیخواهانه و انسانی و جوهر نقد مارکسیستی دفاع کردیم. ما آن رگه ای از کمونیسم در جهان هستیم که چنین شرایطی را پیش بینی میکردیم. و نه تنها پیش بینی کردیم بلکه در زمره آن جریاناتی بودیم که برای حفظ این آرمانها تلاش بسیاری در حد توانمان کردیم. و امروز موظفیم که برای پیشروی صفمان تلاشهای بسیاری را در دستور قرار دهیم.
چند نکته برای ما حائز اهمیت است: مارکس باردیگر به صحنه سیاست جهانی بازگشته است. اما روایتی که از مارکس مد نظر است مهم و تعیین کننده است. مارکس تنها یک منقد نظام سرمایه داری نبود. برخلاف تمام فلاسفه جهان، پرچمدار تغییرات بنیادی بود. پرچمدار ایجاد جامعه ای بود که بر پرچم آن نوشته شود: "از هر کس به اندازن قابلیتش و به هرکس به اندازه نیازش". جهان باید با این روایت از مارکس شناخته شود و نه روایت خاکستری و یا فیلسوف مآبانه! از طرف دیگر ما آن رگه ای از کمونیستها هستیم که این روایت را در پرچم کمونیسم و مارکسیستی منصور حکمت میدانیم. از این رو موظفیم این گنجینه غنی نقد را در دسترس علاقمندان در عرصه جهانی قرار دهیم. جهان باید منصور حکمت را بمٽابه مارکس معاصر بشناسد. این وظفیه بر دوش ماست. و اما مهمتر مساله تغییراتی است که باید در متن این شرایط سازمان داد. ما موظفیم بر متن این شکست سرمایه یک تعرض کمونیستی و مارکسیستی را سازمان دهیم. نباید اجازه دهیم بار بحران را بر سر کارگر و توده مردم زحمکتش خراب کنند. ما باید آن دریچه و ظرفی شویم که از مجرای آن افق کلیت تغییر جهان موجود را میتوان از چهارچوب آن مشاهده کرد.
یک دنیای بهتر: فقر و فلاکت در جامعه ایران ابعاد گسترده ای بخود گرفته است. اخراج و بیکار سازی سرعت بیشتری یافته است. تاکیدات حزب در این دوره کدام است؟
سیاوش دانشور: فقر و فلاکت نتيجه اجتناب ناپذير اين نظامند و بحران جهانى کنونى اين مصائب را تشديد ميکند. تشديد فقر و فلاکت و بيکارسازيهاى گسترده تر و حمله بيشتر رژيم اسلامى سرمايه داران به معيشت طبقه کارگر و مردم محروم٬ امکان شورش و اعتراضات وسيع عليه فقر و فلاکت را گسترش ميدهد و به يک دورنماى واقعى تبديل ميکند. ما با اولين بارقه هاى موج جديد گرسنگى دراين زمينه صحبت کرديم و مشخصا سياست و قطعنامه در اين زمينه داريم. ما بايد امکانات و خطرات را بشناسيم و به استقبال اين وضعيت برويم. سياست کمونيستى ما اينست که مقابله با فقر و فلاکت را به جنبشى عليه مسبب فقر و فلاکت يعنى نظام سرمايه دارى تبديل کنيم. مسئله فقر بيش از هر کسى گلوى طبقه کارگر را ميفشارد و تنها طبقه کارگر ميتواند پاسخ روشنى به آن بدهد. امرى که بايد مورد توجه رهبران سوسياليست و پيشرو طبقه کارگر قرار گيرد و در چگونگى سازمان و اتحاد و مبارزه طبقه معنى شود.
از نظر سياسى مقابله با و شکستن هر نقطه سازشى که توسط رژيم يا اپوزيسيون بورژوائى به مبارزه عليه وضع موجود ايجاد ميشود٬ کماکان يک کار تعطيل ناپذير ماست. امروز هر جنبشى عليه فقر و فلاکت بسرعت به جنبشى عليه اين نظام تبديل ميشود و يا ظرفيت بالائى براى تبديل شدن به آن دارد. همزمان گرايشات ناسيوناليستى و بورژوائى تلاش ميکنند طبقه کارگر را در متن بحران اقتصادى به نيروى يکى از جناح هاى طبقه حاکم تبديل کنند. تمايلات فاشيستى و ضد جامعه در لجنزار بحران زمينه رشد دارند. کار کمونيسم کارگرى اينست که راهش را دراين شرايط هموار کند. ايجاد آمادگى سياسى و سازمان مناسب براى مواجهه با چنين اوضاعى کليد قضيه و اساسى ترين تاکيد ماست.
آذر ماجدی: حزب میکوشد یک فعالیت وسیع برای سازمانیابی یک جنبش وسیع علیه فقر را سازمان دهد. بعلاوه مبارزه در جهت سازمانیابی طبقه کارگر علیه اخراح و بیکاری و برای دریافت بیمه بیکاری یک عرصه دیگر فعالیت ما است. حزب در این شرایط یک تاکتیک بسیار مهم را در مقابل طبقه کارگر قرار داده است: اعمال کنترل کارگری. بنظر من این یک سیاست بسیار مهم و تحول ساز است. باید کوشید این سیاست بویژه در کانون های تولیدی که در حال ورشکستگی اند، یا صاحبان سرمایه قصد بستن آن و بالا کشیدن سرمایه آن را دارند، توسط کارگران اعمال شود. این یک سیاست رادیکال و انقلابی است که می تواند سرمایه داران و دولت را کاملا در بن بست قرار دهد.
کنترل کارگری نه تنها بهترین پاسخ سیاسی در این شرایط است، که ظرفیت اتحاد و تشکل یابی طبقه را بسیار افزایش می دهد؛ بلکه در این شرایط بحران و از هم پاشیدگی سیستم اقتصادی، عملی ترین و بهترین پاسخ اقتصادی به نیازهای طبقه نیز محسوب می شود. بورژوازی و دولت دارند عملا محیط های تولیدی را بعلت سودآور نبودن تعطیل می کنند. کارگران می توانند این کارخانه ها را تحت کنترل خود درآورند و تولید را سازمان دهند و با محصولات تولید شده زندگی و معیشت خود و خانواده شان را موقتا تامین کنند. مبارزات وسیع جنبش کارگری در یکی دو سال اخیر عملا نشان داده است که تنها راهی که در مقابل طبقه کارگر در این شرایط بحرانی قرار دارد، بدست گرفتن کنترل بر تولید و توزیع است. این یک راه کارگری و انقلابی است.
روشن است که این یک سیاست موقت و دوره ای است. اعمال این سیاست، نه تنها موقتا کارگران را از گرسنگی و فلاکت نجات می دهد، بلکه طبقه کارگر را برای سازمانیابی و اتحاد برای وارد آوردن ضربه آخر مهیا می کند. طبقه کارگر باید نیروی خود را بشناسد و به آن ایمان بیاورد. باید بتواند متحد و متشکل شود، باید بتواند برای مبارزه نهایی آماده شود. تلاش برای گرفتن کنترل کارخانه ها و اعمال کنترل بر تولید و توزیع یک روش بسیار مناسب برای تحقق این شرایط است. کنترل کارگری نه تنها یک پاسخ اصولی، کارگری و کمونیستی به معضلات پیشا روی طبقه است، بلکه تنها پاسخ پراگماتیستی به این معضلات نیز هست.*